احیای مراسمات اهل البیت علیه السلام
خدام ابوالفضل العباس
دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : مجید باوی بزرگترین ناارحتی و غم رهبری برای جامعه اسلامی ما غم نخواندن کتاب است و محجور بودن این کالای فرهنگی در بین خانواده هاست.در ذیل گزیده ای از سخنان و بیانات رهبری در مورد این درد و خسارت بزرگر را با هم می خوانیم: قلبا غمگين و متاسف مىشوم من هر زمانى كه به ياد كتاب و وضع كتاب در جامعه خودمان مىافتم، قلبا غمگين و متاسف مىشوم. اين به خاطر آن است كه در كشور ما به هر دليلى كه شما نگاه كنيد، بايد كتاب اقلا ده برابر اين ميزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.(1) اين درد و خسارت بزرگى است براى يك ملت، خسارتى بزرگ است كه افراد آن با كتاب سر و كار نداشته باشند و براى يك فرد، توفيق عظيمى است كه با كتاب مأنوس و همواره در حال بهرهگيرى از آن - يعنى آموختن چيزهاى تازه - باشد.(2) اين عادت هنوز بين جوانان ما جا نيفتاده كه بروند كتاب بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستشان يا فرزندشان بدهند تا آنها هم بخوانند؛ اين طورى نيست. اى بسا كتابى را مىخرند، بعد آن را كنارى مىگذارند يا مثلا كتابى را دوستى به دوستى هديه مىدهد، او هم كنارى مىگذارد! واقعا كتابخواندن در مملكت ما جا نيفتاده است و اين درد بزرگى است. ما از اهميت وعظمت اين درد غافليم؛ در حالى كه اين همه مطلبى كه در ذهنها هست، بر سر قلمها و روى كاغذها جارى مىشود و با خرج زيادى چاپ مىگردد، اگر اين مطالب... بين همه مردم تقسيم بشود، ببينيد چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا مىآيد و چه منافعى از اين ناحيه عايد مىشود. بياييد شما هم به مجموعه كارهاى كم و بيش داراى تاثيرى بپيونديد كه حالا چند سالى است براى واداركردن مردم به كتابخواندن شروع شده است؛ اينها را در تبليغاتتان، در اظهاراتتان بيان كنيد. اصلا كتاب بنويسيد، مقاله بنويسيد، اعلان بكنيد، ...قصه... نوشته بشود، كارهاى هنرى بشود تا مردم به خواندن كتاب وادار بشوند... و كتاب جزو لوازم زندگى بشود.(3) به قلبم فشار مىآيد! ملت ما مطالعهكردن را اصلاً جزو كارهاى بشرى نمىدانند! مثل خوراك و ورزش و ديگر چيزهايى كه جزو كارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو اين چيزها نيست! آدم بايد عنوان ديگرى داشته باشد - يا بايد شب امتحانش باشد يا بايد معلم در مدرسه از آدم بخواهد يا بايد يك دانشمند باشد يا بايد بخواهد در جايى سخنرانى كند - تا موجب شود كه مطالعه كند! اين چهقدر خسارت است!؟ واقعاً خدا مىداند من وقتى (به) يادم مىآيد - و اين چيزى است كه تقريباً هيچوقت از يادم نمىرود - كه مردم ما مطالعهكردن را بلد نيستند، به قلب من فشار مىآيد! از اين بابت، ما چقدر داريم هر ساعت خسارت مىبينيم!؟ واقعاً اين به عهده چه كسى است؟(4) از اين مسأله راضى نيستم ما در كشورمان، در جامعه خودمان، از واقعيتى كه در اين زمينه وجود دارد، راضى نيستيم. بله، درست است؛ امروز حجم كتابهايى كه توليد مىشود، با گذشته خيلى تفاوت كرده است، گاهى چند برابر كتاب منتشر مىشود يا تيراژ كتابها بالا مىرود، ليكن اين كافى نيست، اينها براى كشور ما خيلى كم است. بايد جورى بشود كه در سبد كالاى مصرفى خانوادهها، كتاب يك سهم قابل قبولى پيدا كند و كتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئين اتاق كتابخانه و نشاندادن به اين و آن.(5) بدترين و پرخسارتترين تنبلىها اهتمام به كتاب در واقع قوامش به اهتمام به كتابخوانى است. در جامعه بايد سنت كتابخوانى رواج پيدا كند. فايده سوادآموزى اين است. اثر حركت و نهضتى كه در كشورها براى ريشهكن كردن بىسوادى انجام مىگيرد، عبارت است از همين كه بتوانند از اين مجموعه عرضهكننده فكر و ذوق و استعدادِ ديگران استفاده كنند، اين بدون كتابخوانى امكانپذير نيست. به گمان من يكى از بدترين و پرخسارتترين تنبلىها، تنبلى در خواندن كتاب است. هرچه هم انسان به اين تنبلى ميدان بدهد، بيشتر مىشود.(6) چرا بايد اُنس مردم با كتاب اينطور باشد؟! من مىبينم كه متأسفانه كتاب در جامعه ما، آن مقدار كه شأن اين جامعه اقتضا مىكند، رواج ندارد. اگر ما يك جامعه بىفرهنگ و تاريخ بوديم، جامعهاى بوديم كه گذشته و كسان فرهنگىِ با معرفت و برجستهاى ندارد، انسانهاى بااستعداد و فهيم و داراى بينش و طرز فكر بالا ندارد، بىرغبتى به كتاب قابل توجيه بود، امّا در جامعه ما با اين همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتيد، مؤلّفين، آشنايان با كتاب، شعرا، نويسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهيان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا بايد اُنس با كتاب اينطور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاريخى ما خيلى زياد است. جامعه ما اساساً جامعهاى پخته و بالغشده است، يك جامعه ابتدايى و بدوى نيست. مردم ما بايد بيش از اين با كتاب آشنا باشند.(7) كتاب؛ مادر تمدنها كتاب يكى از ارزشمندترين فرآوردههاى بشرى و گنجينه بزرگترين ثروتهاى بشر، يعنى دانش و تحقيق است. دين و دنياى بشر و جسم و جان انسان، به بركت كتاب تأمين و تغذيه مىشود و فرآيند كمال بشرى به وسيله كتاب تحقق مىيابد. كتاب، مادر تمدنها و نيز عصاره آنها است و بشر با پديدآوردن كتاب، درسهاى بىشمارى را كه در كتاب تكوين بدو آموخته شده، گرد مىآورد و در محيط بشرى منتشر مىسازد و بدينگونه روزبهروز گنجينه ثروت بشرى، غناى بيشتر مىيابد.(8) كتابخوانى؛ واجب دينى مردم ما با كتاب، بيش از آنچه امروز انس دارند، بايد انس بگيرند. كتابخوانى چيزى است كه براى يك ملت فريضه است؛ واجب و لازم است. مردمى كه اهل كتابخواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذكاوت و هوشيارى، تفاوت مىكنند با مردمى كه با كتاب و مطبوعات انس نداشته باشند.(9) امروز كتابخوانى و علمآموزى نه تنها يك وظيفه ملى، كه يك واجب دينى است. از همه بيشتر، جوانان و نوجوانان بايد احساس وظيفه كنند، اگرچه آنگاه كه انس با كتاب رواج يابد، كتابخوانى نه يك تكليف، كه يك كار شيرين و يك نياز تعللناپذير و يك وسيله براى آراستن شخصيت خويشتن تلقى خواهد شد و نه تنها جوانان، كه همه نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.(10) هيچ چيزى جاى كتاب را پر نمىكند هرچه ما پيش برويم، احتياج ما به كتاب بيشتر خواهد شد. اين كه كسى تصور كند با پديدآمدن وسائل ارتباط جمعىِ جديد و نوظهور، كتاب منزوى خواهد شد، خطا است. كتاب روزبهروز در جامعه بشرى، اهميت بيشترى پيدا مىكند. ابزارهاى نوظهور مهمترين هنرشان اين است كه مضمون كتابها و محتواى كتابها و خود كتابها را راحت و آسان منتقل كنند. جاى كتاب را هيچ چيزى نمىگيرد.(11) كتاب مقوله بسيار مهمى است. البته من به كارهاى هنرى و تصويرى تلويزيون، سينما، يا از اين قبيل چيزها خيلى اعتقاد دارم، اما كتاب نقش مخصوصى دارد. جاى كتاب را هيچ چيزى پر نمىكند. كتاب را بايد ترويج كرد،... مردم بايد به كتابخوانى عادت كنند و كتاب وارد زندگى بشود. چندى پيش من ديدم كه همين تلويزيون با بعضى از جوانان مصاحبه كرده بود و پرسيده بود كه آقا! شما كتاب مى خوانيد؟ پاسخ داده بودند كه نه، اصلا كتاب را جزو ضروريات زندگى نمىدانند.(12) كارى كنيم مردم كتابخوان بشوند از بس كه درباره اين مساله مهم (كتابخوانى) گفتهام و به من هم گفته شده كه چقدر اثر دارد، حقيقتا وقتى مىخواهم بار ديگر اين مساله را بيان كنم، دچار ترديد مىشوم كه اين ديگر جزو گفتار لغو نباشد! من نمىدانم واقعا اين تكرار، اثر كرده يا نكرده است... بياييد كارى كنيد كه مردم كتابخوان بشوند.(13) مردم ما كتابخوان نيستند. اين كتابنخوانى، نقص خيلى بزرگى است. خيلى از مردم ما حتى روزنامهخوان هم نيستند. اگر نگاهى به روزنامه بكنند، به همان تيترهاى درشتش اكتفا مىكنند. بسيارى از مردم، راديو را فقط براى سرگرمىهايش گوش مىكنند، نه براى آموزش و خبر و آگاهىهاى زندگى و مسائل فرهنگى. ما بايد اين نقيصه را برطرف كنيم.(14) مثل خوردن و خوابيدن متأسفانه كتابخوانى، جز در بين يك عده از اهل علم و اهل تحصيل و كسانى كه به طور قهرى با كتاب سر و كار دارند، يك كار رايج و روزمره به حساب نمىآيد؛ در حالى كه كتابخوانى بايد مثل خوردن و خوابيدن و ساير كارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.(15) كتاب نبايد به يك عده از افراد جامعه ما مخصوص بماند، كما اينكه در گذشته اينطور بوده است كه يك عده كتابخوان و اهل كتاب و اهل مراجعه به كتاب بودند، اكثريت هم دور از كتاب و فارغ از همّ كتاب؛ اين درست نيست. امروز البته وضع بهتر شده است، انسان مىتواند اين را حس كند.(16) ناشى از عدم اعتياد به كتاب است من جوانان بسيارى را ديدهام، حالا افراد مسن كه جاى خود دارد كه حتى مطالعه كتاب رمان را هم ميل ندارند! كتاب رمان را يك هفت هشت ده صفحه مىخوانند و مىگويند حوصله نداريم؛ در حالى كه حاضرند بيست دقيقه يا نيم ساعت بنشينند و تبليغات تلويزيون را كه قبل از شروع فيلم سينمايى پخش مىشود، تماشا كنند! حاضر نيستند در اين بيست دقيقه، حتى همان كتاب رمان را بخوانند، حالا نمىگوييم كتاب اجتماعى، كتاب سياسى يا كتاب علمى، اين ناشى از چيست؟ ناشى از عدم اعتياد به كتاب است. مردم ميل به كتابخوانى ندارند. براى اين بايد فكرى بكنيد.(17) مىشود و اجتنابناپذير است من تصور مىكنم كه با حال اشتغال هم مىشود مطالعه كرد. قبل از پيروزى انقلاب به مدت كوتاهى و بعد هم كه انقلاب پيروز شد و من به تهران آمدم و اشتغالهاى گوناگونى داشتم، اصلا فرصت مطالعه پيدا نكرده بودم... در اين يكى دو سال اخير ديديم كه نمىشود و ما بايد بالاخره وقتى (را) براى مطالعه باز كنيم. از حدود دو سال پيش با اين كه اشتغالات ما كم نشده بود و بلكه زياد هم شده بود، تصميم گرفتيم كه مجدداً مطالعه كنيم. شروع كرديم، ديديم مىشود و من الان هر شبانهروز مقدارى مطالعه مىكنم... فهميدم كه مىشود.(18) بنده خودم هم با اينكه گرفتارى كارىام زياد است، اما بحمدالله از كتاب منفك نشدهام و در حقيقت نمىتوانم هم منفك بشوم. در خلال كارهاى فراوان و سنگينى كه بر دوش ما هست، دائما با كتاب سر و كار دارم، احساس مىكنم كه اگر انسان بخواهد در زمينه معنوى و فرهنگى تر و تازه بماند، جز رابطه با كتاب، كه مثل رابطه با جويبار، دائمى و در جريان است و مرتب تازههايى را در اختيار انسان مىگذارد، چارهاى ندارد. البته مساله، مساله چاره داشتن يا نداشتن نيست؛ مساله ميل و شوق و يك چيز اجتنابناپذير براى كسى است كه اهل كتاب باشد.(19) تجديد مطلعى در مسأله كتاب و كتابخوانى من از اين اجتماعى كه امروز هست، مىخواهم اين استفاده را بكنم كه يك تجديد مطلعى بشود در مسأله كتاب و كتابخوانى و كتاب خوب و كتاب مفيد و كتاب سالم؛ يك حركتى را همه مسؤولان در كشور آغاز كنند؛ از آنهايى كه برنامهريزى مىكنند تا آنهايى كه توليد مىكنند، تا آنهايى كه تبليغ مىكنند، تا مخاطبان كتاب، جوانها و غير جوانها كه كتاب را مىخوانند، يك نگاه جديدى داشته باشيم. تيراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اينها شايسته كشورِ هفتاد و پنج ميليونى ما با اين همه جوان، با اين همه انگيزه نيست؛ بايد تيراژها خيلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مىبيند دفعات چاپ كتابها خيلى بالا است، ليكن در عين حال در مجموع كه نگاه مىكنيم، نه، راضىكننده نيست، قانعكننده نيست، بايد يك حركتى آغاز شود.(20) بايد سنت و سيره رايج مردم شود من يك دوره كتاب هشت جلدى را كه يك نويسنده عرب نوشته است و از كتابهاى معروف هم هست - نمىخواهم اسم بياورم - در سالهاى دور، وقتى به تهران مىآمدم و در اتوبوس زياد معطل مىشدم، خواندم. همه اين دوره هشت جلدى را كه راجع به تاريخ ادبيات و علوم و معارف اسلامى است، تقريباً در اتوبوس خواندم. كتابخوانى بايد يك سيره و سنّت رايج بين مردم ما بشود، كتاب بخوانند و به فرزندانشان هم ياد بدهند، خانمها در خانه كتاب بخوانند و معلومات بيندوزند. البته در كنار اين مسائل، بايد به فكر باشيم و دغدغه نوع كتابهايى كه توليد مىشود نيز در ما باشد. بايد كتابِ خوب توليد شود. كتاب يك غذا است؛ يك غذاى روح است؛ يك نوشيدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقويت مىكند. ما كه سفارش مىكنيم از اين نوشيدنى بخوريد، نوع نوشيدنى را معيّن نكردهايم.(21) كتابخوانى بايد در جامعه ترويج شود و اين كار بر عهده همه دستگاههايى است كه در اين زمينه مسؤولند؛ از مدارس ابتدايى بگيريد - كه برنامههايى بايد باشد كه كودكان ما را از اوان كودكى به خواندن كتاب عادت بدهد؛ خواندن با تدبر، خواندن با تحقيق و تأمل - تا دستگاههاى ارتباطجمعى، تا صدا و سيما، تا وسائل تبليغاتى گوناگون. يكى از كارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه اين است كه تبليغات كتابخوانى همهگير شود. ما امروز مىبينيم براى كالاهاى كماهميت كه تأثيرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبليغات رنگينِ عجيب و غريبى را متصدى مىشوند، مباشر مىشوند؛ دستگاههاى ارتباط جمعى، مطبوعات، صدا و سيما آنها را پخش مىكنند؛ در حالى كه آن محصولات هيچ ضرورتى ندارند، هيچ لزومى ندارند، يك چيز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفيد است، گاهى بودنشان حتّى مفيد هم نيست؛ شايد مضر هم هست. محصولى با عظمت كتاب، با ارزش كتاب، درخور اين است كه تبليغ بشود، تشويق بشوند كسانى كه مىتوانند كتاب را بخوانند، اين را ما بايد به صورت عادت در بياوريم.(22) باید این عادت از بین برود من اگر بدانم هر روز يك ساعت بايد حرف بزنم و نتيجهاش اين باشد كه مردم كتابخوان بشوند، حاضرم روزى يك ساعت و نيم حرف بزنم! اگر اينطورى بشود قضيه را حل كرد، حرفى نيست، ما بايد عرضمان را به مردم بكنيم و بنده هم عرض مىكنم، منتهى چيزهايى است كه با گفتن تنها تمام نمىشود... اين، گفتن و بازگفتن و بازگفتن و به زبانهاى گوناگون گفتن و از همه طرف گفتن و او را با فكر محاصرهكردن مىخواهد تا يك عادت از بين برود يا به وجود بيايد.(23) نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|